بخواب هلیا! دیر است.
دیگر هیچ کس نیمه شب بیدارت نخواهد کرد و آهسته نخواهد گفت: "بیداری هلیا؟ بلند شو برویم گنجشک بگیریم"
دیگر کسی انتظار نخواهد داشت که صبحها که نسیم سحر گونه هایت را برای نماز نوازش میکند گمان کنی که شخصی 7 ساعت انتظار کشیده تا تو چشم باز کنی و او را جستجو کنی
دیگر کسی مانند "گذشته" گمان نخواهد کرد که صبحها که بیدار میشود کسی آنطرف دنیا منتظرش هست تا پیامی از او بگیرد و قبل از برخاستن از جایش دنبال گوشی موبایلش بگردد تا قبل از سلام به خدایش به او سلام کند نکند منتظر بماند و این انتظار او را بیازارد
بخواب هلیا! باور خواهم کرد که "گذشته" گذشته است و شرایط تغییر میکند